معنی لفت و لیس
لغت نامه دهخدا
لفت و لیس. [ل ِ ت ُ] (اِ مرکب، از اتباع) رجوع به لفت و لیس کردن شود.
لفت و لیس کردن...
لفت و لیس کردن. [ل ِ ت ُ ک َ دَ] (مص مرکب) کاسه لیسی کردن. به بازمانده ٔهر چیز راضی شدن و خوردن. || سرکیسه کردن و از چیزها که در اختیار اوست برداشتن نه آشکارا.
لفت
لفت. [ل ِ] (ع اِ) نیمه ٔ چیزی. (منتهی الارب). یقال: لفت الشی ٔ؛ ای مثله. (مهذب الاسماء). || جانب کرانه ٔ چیزی. || بار. یقال: لِفْتُه ُ معه، ای شقه و لفتاه، ای شقاه. و یقال: لاتلتفت لفت فلان، ای لاینتظر الیه. || گاو. || زن گول. || شرم شیر ماده. (منتهی الارب).
لفت.[ل ِ] (ع اِ) شلغم. شلم. شلجم. (اختیارات بدیعی). سلجم. (تذکره ٔ ضریر انطاکی). در آشوری لایتو و آرامی لاپتا و لاپتی:
لفت بخورد و کرم درد گرفتم شکم
سربکشیدم دو دم مست شدم ناگهان.
لبیبی.
ابوریحان آرد در صیدنه: لفت، «ری » گوید: که شلغم را به تازی لفت گویند و معلوم نیست که آن عربی است یا نه به سریانی او را لفتا و به یونانی غلفولیدن و به هندی کنکلو گویند و خواص او در حرف شین گفته شد. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان).
لفت. [ل ِ / ل َ] (اِخ) پشته ای است میان مکه ومدینه یا مکانی است بین آن دو. (از معجم البلدان).
لیس
لیس. (اِمص) اسم و ریشه از لیسیدن.
ترکیب ها:
- کاسه لیس. کون لیس. لفت و لیس.
|| (اِ) لیس پرده. رجوع به لیس پرده شود. || (پسوند) مزید مؤخر امکنه، چون: تفلیس. بدلیس. الیس.
لفت و لعاب
لفت و لعاب. [ل ِ ت ُ ل َ] (اِ مرکب، از اتباع) رجوع به لفت و لعاب دادن شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
دزدی بلندکردن چیزی (درمورد تحقیر و استخفاف بکار رود) .
لفت و لیس کردن
(مصدر) کاسه لیسی کردن از آنچه که در دسترس هست پنهانی برداشتن.
حل جدول
فرهنگ عوامانه
کم کم از جایی چیزی به دست آوردن.
فرهنگ معین
(~ کَ دَ) (مص ل.) (عا.) اختلاس، پولی غیر قانونی و از راه نامشروع درآوردن.
لیس
(ری. اِمص.) لیسیدن: لفت و لیس، (ص فا.) در ترکیب به معنی لیسنده آید: کاسه لیس. [خوانش: (لِ زِ) [انگ.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
* لفت دادن
* لفت دادن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] کاری را بیهوده طول و تفصیل دادن،
* لفتولیس: (اسم مصدر) [عامیانه، مجاز] کاسهلیسی و ریزهخواری از مال کسی، دلهدزدی،
معادل ابجد
616